نخستین نگاهی ، که ما را به هم دوخت !
نخستین سلامی ، که در جان ما شعله افروخت
نخستین کلامی ، که دل های ما را
به بوی خوش آشنایی سپرد و
به مهمانی عشق برد
پر از مهر بودی
پر از نور بودم
همه شوق بودی
همه شور بودم
چه خوش لحظه هایی که دزدانه ، از هم
نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم !
چه خوش لحظه هایی که « می خواهمت » را
به شرم و خموشی ، نگفتیم و گفتیم !
تو با آن صفای خدایی
.
..
...
من آن مرغ شیدا
.
..
...
فریدون مشیری
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۸۷/۰۱/۱۲ ساعت 14:57 توسط نـ ـارنجی