فندقی داریم شاه نداره ، به کـَ ـس کـَ ـسونش نمی دیم
دیگه بهتره به جای "فندق" ، بهش بگیم "کاسکو" . یعنی هر چیزی که بشنوه ، تکرار می کنه . باید مواظب باشی چی می گی . من هیچ وقت فکر نمی کردم یه بچه ی یه سال و ده ماهه ، بتونه حرف بزنه . همینجا یه هزار ماشاله بهش بگم . حافظه اش خیلی خوبه . باهوشه . آی خوشمزه ست . دلم می خواد وقتی خونه ی ما میاد ، بهش خوش بگذره . براش بازی های فکری گرفته ام ، مداد رنگی ، اسباب بازی ، سبد ِ اسباب بازی . هر چند که همون اول ِ صبح که میاد ، می گه "تا اسباب بازی ها رو بریزم بیرون" ، بعد کل ِ خونه رو می کنه اسباب بازی ، و خودش می ره توی سبد . کاکائو دوست داره . براش شیر کاکائو ، کاکائو ، بستنی ، ژله ، اسمارتیز ، از این پفک ریزه ها ، ویفر شکلاتی ِ ساندو ، دسر وانیلی و ... می گیرم و به مادری می سپرم که هر وقت اومد ، بخوره . همیشه هم وقتی میاد ، مادری زنگ می زنه به من و گوشی رو می ده بهش ، و اونم سفارش می کنه "عمه ! کاکائو بیار ، امانیز بیار" . منظورش اسمارتیزه . موهاش به موهای من و مادری و خواهری رفته . خرماییه . موهاش عین ِ موهای من ، آخرش حلقه داره . در حال ِ حاضر ، پول که می بینه ، می گه "عیدی می خوام" . همیشه وقتی بهش می گی روو به دوربین بخند ، کج و کوله می خنده ، اما این بار یه وری لبخند زد . باباش زد زیر ِ خنده ، بهش می گم عین ِ خودت لبخند می زنه . خودم اجازه گرفتن رو بهش یاد دادم . بعد هی میاد دم ِ اتاقم ، با ناز می گه "اجازه می دی ؟" . یعنی که می خواد بره توی آشفته بازار ِ اتاق ِ من . آدم دلش نمیاد بگه نه . یاد گرفته بد اخلاقی می کنه ، قیافه می گیره ، اعتراض می کنه ، مثلاً می زنه توی ماشین و می گه "امانیز می خوام" . الآن اگه ازش بپرسی "می خوای کجا بری ؟" ، می گه "مته" . چند روز ِ دیگه می ره مکه .
ظهر که میام خونه ، میاد سر ِ سینی ِ غذای من می شینه و هی اذیت می کنه . همیشه ، یه خیار از توی ترشی مخلوط در میارم و بهش می دم . بعد این انگشت هاش رو فرو می کنه توی آب ِ ترشی ِ من ، بعد بی خبر یه مشت برنج بر می داره می ریزه توی ترشی ، بعد هی خیارشور رو می زنه توی آب ِ ترشی ، هی می لیسه ، هی می زنه توی آب ِ ترشی ، هی می لیسه . خلاصه که غذا خوردن ِ من با اعمال ِ شاقه ست . حالا خوبه که دلم پاکه و از این چیزا بدم نمیاد .
یکی از خوبی های خونه ی ما اینه که بچه برای هر شکل غذا خوردن و بازی کردن آزاده . اینکه بی دمپایی بگرده ، خودش رو توی خاک و خـُل ها بغلتونه ، کل ِ صورتش غذا باشه ، لباس هاش رو کثیف کنه و ... . اینا چند تا از عکس های فندقه . اگه می بینید چیزی توی خونه به هم ریخته است ، بندازید تقصیر ِ فندق : )
- اینجا داره دنبال ِ گربه می گرده .
- این ، یعنی باید بذاری بچه راحت بستنی اش رو بخوره . هی هم بهش گیر ندی و دستمال دستت نباشه .
- اینجا معلومه که به عمه اش رفته :دی
- اینجا ، همین که آقای پدر شروع کرد به نماز خوندن ، اونم یادش اومد الله نکرده ( نمازش رو نخونده ) .
- اینجا هم داره الله می کنه .
- این ، از اون نوع سجده هاشه . خدا رو شکر قبله اش هم فقط برای خودشه .
- اینجا یکی ندونه ، فکر می کنه 100 ساله که کتونی می پوشه .
- و این هم عکس ِ خوش پوش ترین دختر ِ سال : )
جهت ِ اطلاع ِ دوستان :
نمی دونم فقط برای وبلاگ ِ منه یا نه ، اما پُست های وبلاگ ِ من ، با مرورگر ِ Google Chrome ناقص نشون داده می شه .