یه آینه ی بزرگ ِ دایره ، کنار  ِ کامپیوتره . این آینه ، خوشگل نشونم می ده . هر وقت پای کامپیوتر می شینم ، هی توی آینه نگاه می کنم ، هی از خودم خوشم میاد . خودم رو نگاه می کنم ، بعد توی دلم می گم موهام رو دوست دارم ، گونه هام رو دوست دارم ، رنگم رو دوست دارم ، بعد دست می کشم به صورتم ، لطافتش رو دوست دارم . یاد  ِ اون لحظه میفتم که با انگشتش دست می کشید روی گونه هام و تحسینش می کرد ، استخون ِ گونه هام رو دوست داشت . صورتم رو لمس می کرد ، می گفت "وااای . چقدر نرم و لطیفی . ابریشمی" . بعد به خودم می گم ، آدم باید با کسی باشه ، که وقتی کنارشه ، خودش رو خیلی دوست داشته باشه ، خودش رو زیبا ببینه . همیشه ازم تعریف می کرد . از تک تک ِ اعضاء بدنم ، کلماتم ، لهجه ام . همیشه بهش می گفتم وقتی با تو هستم ، خودم رو خیلی دوست دارم ، از همه چیزم خوشم میاد . هیکلم ، قیافه ام ، رنگ َ م ، پاهام و ... . و اون همیشه جواب می داد "چون واقعاً قشنگند" . یاد  ِ اون لحظه میفتم که داشتیم فیلم  ِ Requiem for a Dream رو می دیدیم ، یهو رسید به اون دیالوگ که دختره به پسره می گه "تو باعث می شی احساس کنم زیبا هستم" ، و پسره جواب می ده "تو زیبا هستی" . یادم میاد ، وقت ِ دیالوگ ِ پسره ، من رو نگاه می کرد . که یعنی ببین ، جواب ِ تو همینه . و یاد  ِ اون لحظه افتادم ، که اومدم انگشتش رو بگیرم که ببوسم ، انگشت هاش رو خیلی دوست داشتم ، انگشتم رو گرفت ، بوسید ، از نوک ِ انگشتم ، بوسه های ریز ریز زد تا رسید به مچ ِ دستم . دلم تنگ شده برای لمس و بوسیدن ِ انگشت هاش .

 

 

 

 

دیالوگ ِ فیلم :

Marion: I love you, Harry. You make me feel like a person. Like I'm me... and I'm beautiful 
Harry Goldfarb: You are beautiful. You're the most beautiful girl in the world. You are my dream